قوله تعالى: و ما أرْسلْنا منْ رسول إلا لیطاع بإذْن الله از اول ورد تا آخر همه اشارت است ببزرگوارى منزلت مصطفى (ص) نزدیک حق جل جلاله، و خلعتى است از خلعتهاى کرامت که الله تعالى بوى داد، که واسطه از میان برداشت، و حکم وى با حکم خود برابر کرد، تا چنان که رضا دادن بقضاء حق جل جلاله سبب یقین موحدانست، رضا دادن بحکم رسول (ص) سبب ایمان مومنان است. تا جهانیان بدانند که طاعت داشت رسول طاعت داشت حق است، و نافرمانى رسول نافرمانى حق است، و قول رسول وحى حق است، و بیان رسول راه حق است، و فعل رسول حجت حق است، و شریعت رسول ملت حق است، و حکم رسول دین حق است، و متابعت رسول دوستى حق است. چنان که گفت: جل جلاله: فاتبعونی یحْببْکم الله، گفت: اى سید سادات، و اى مهمتر کائنات، و اى نقطه دائره حادثات، بندگانم را بگو: اگر خواهید که الله شما را بدوستى خود راه دهد، و ببندگى بپسندد، بر پى ما روید که رسول اوئیم، و کمر متابعت ما بر میان بندید، و حکم ما بى معارضت بجان و دل قبول کنید، تن فرا داده، و گردن نهاده، و خویشتن را در آن حکم بیفکنده، و هیچ حرجى و تنگى بخود راه نداده، اینست که گفت جل جلاله: «ثم لا یجدوا فی أنْفسهمْ حرجا مما قضیْت و یسلموا تسْلیما»، نمى‏دانید که کارها همه در پى ما بستند، و این هر دو سراى در کوى ما پیوستند، زهى رتبت و دولت! زهى کرامت و فضیلت! کرا بود از عهد آدم تا امروز چنین فضل تمام و کار بنظام؟ عز سماوى و فر خدایى؟


پس از پانصد و اند سال رکن دولت شرع او عامر، و شاخ ناضر، و عود مثمر، شرف مستعلى، و حکم مستولى! درین گیتى نواى وى، در آن گیتى آواى وى! در هر دل از وى چراغى، بر هر زبان از وى داغى، در هر دل از وى نوایى، در هر سر از وى آوایى، در هر جان او را جایى!


از تو پندارى ترا لطف خدایى نیست، هست


بر سر خوبان عالم پادشاهى نیست، هست‏

ور چنین دانى که جان نیک مردان را بعشق


با جمال خاک پایت آشنایى نیست، هست‏

ور براندیشى که چون بردارى از رخ زلف را


از تو قندیل فلک را روشنایى نیست، هست‏

و منْ یطع الله و الرسول الآیة قول ابن عباس (رض) آنست که این آیت در شأن ثوبان آمد که از محبت رسول خدا (ص) نزار و ضعیف گشته بود، پشت خم گشته، و روى زرد شده. رسول خدا (ص) روزى مر او را گفت: اى ثوبان! ترا چه میبود، مگر در شب بیدار باشى، که زرد روى گشته‏اى؟ گفت: یا رسول الله! بعضى و بعضى، چنان که دانى. گفت: اى ثوبان مگر رنج بسیار بر خود مینهى از انواع ریاضات، که چنین ضعیف گشته‏اى، و پشتت دو تا شده؟! ثوبان گفت: آرى یا رسول الله! میبود هر چیزى. رسول (ص) گفت: اى ثوبان! مگر آرزومند میباشى؟ هر دو چشم ثوبان پر آب گشت، چون حدیث آرزومندى شنید.


چندم پرسى مرا چرا رنجانى


حقا که تو حال من زمن به دانى!

یا رسول الله! ندانم که شب چون گذرد! تا یک بار که روز گردد، و من ترا ببینم.


روز از هوست پرده بیکارى ماست


شبها زغمت حجره بیدارى ماست

هجران تو پیرایه غمخوارى ماست


سوداى تو سرمایه هشیارى ماست‏

یا رسول الله! اندوه صعب آنست که در آخرت تو در اعلى علیین باشى، و ما از دیدار تو بازمانیم. تا درین بودند جبرئیل (ع) آمد، پیک حضرت، برید رحمت، و آیت آورده: و منْ یطع الله و الرسول الآیة. رسول خداى بر وى خواند، و دل وى خوش کرد، و خستگى وى را مرهم بر نهاد. آرى چنین دردى بباید، تا چنین مرهمى پدید آید! تا سوزى نبرى، سازى نیارى، تا در بحر ذکر غرقه فاذْکرونی نشوى، از ساحل امن دستگیر أذْکرْکمْ نیابى.


مرد بیحاصل نیابد یار با تحصیل را


سوز ابراهیم باید درد اسماعیل را